کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



تخریب حرم مطهر ائمّۀ بقیع علیهم السلام

شاعر : داود رحیمی     نوع شعر : مدح و مرثیه     وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع     قالب شعر : غزل    

عادت به گـنـبد داده‌ام چـشم ترم را            این بـارگـاه اما به هم زد بـاورم را

در روضه‌ات می‌سوزم و امیدوارم            بـادی به سویت آورد خـاکـسترم را


سنگین شده بر شانه‌هایم، می‌گذارم            روی ضریحی که نمی‌بینم، سرم را

آبـاد کـردی خـانـه‌ام را، زیر دیـنـم            بایـد بـسـازم پـس برای تو حـرم را

با اشک هایم حوض می‌سازم در این صحن            این گونه می‌سازم بهشت و کوثرم را

دارایی‌ام را پـای گـنـبـد مـی‌گـذارم            حـتّـی الـنـگـوی طـلای دخـتـرم را

می‌آید آن روزی که قدر سجده جا نیست            هر قدر می‌گردد سرم دور و برم را

جبریل هم می‌آید و می‌خواهد این را:            بگـذار زیر پای زائـرها پرم را ...

چـیزی نمانـده تا زمـانی که بکـوبم            بر بـام کـعـبـه پـرچـم یا حـیـدرم را

آل سـعـودی نیست دیگر می‌تـوانـم            راحـت بـبـوسـم آسـتـان دلــبــرم را

آن روز می‌خوانم چه زیبا در بقیعت            با سجـده بر تـربت نـمـاز آخـرم را

: امتیاز

تخریب حرم مطهر ائمّۀ بقیع علیهم السلام

شاعر : عماد بهرامی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مسدس

وقـتی که استعـاره قـلـم را فـرا گرفت            جای حسن نوشت غریب و عزا گرفت
اشکی لطیف؛ گونۀ او را که بوسه زد            با بغض و گریه دست به سوی خدا گرفت


باز این چه شورش است که در خلق عالم است

آه این قـبـور خـاکی اولاد خـاتم است؟

تعـبـیر می‌شـود بـخـدا خـواب‌هـایـمان            روزی شـود شرابِ عـسل آب‌هـایمان
گردد بقیع و دور و برش یکسره حـرم            جـانـم فــدای گــنــبـد اربـاب‌هــایـمـان

گرچه حریم بهـر امامان مکـتب است
اذن دخول گریه به سالار زینب است

آن روز شُـوم غـم به دل بـوتـراب شد            تنها بقـیـع نه، خـانۀ عـالـم خـراب شد
یک مشت حرمله به دل ما شرر زدند            شمر زمان آل سعـود؛ پا در رکاب شد

قلب خدا هم از غـم عظمایتان شکست
تخـریب قـبرهای ائـمّه حـمـاقـت است

تا جان به پـای ایل و تبارت گذاشـتـیم            مرهم به قلب خـسته و زارت گذاشتیم
آورده‌ایــم پــرچــم عـــبــاس را ولــی            گـنـبد نـداشـتـی، به مـزارت گـذاشـتـیم

حالا بگو خـدای کـرم، ای امیر عـشق
گریم به حال قبر شما یا که بر دمشق؟

گرچه ثـقـیـل لحـظـۀ سخـت وداع بود            کس غم نداشت، زینب کبری شجاع بود
اما چه بـود سخـت‌تر از آن وداع تـلخ            ایـنکـه حـریـم عـمـۀ مـا بـی‌دفـاع بـود

باید که خون گریست ازین غصه شیعیان
خـمـپـاره می‌زنند به گـنـبد حـرامـیـان

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به جهت انتقال بهتر و صحیح تر معنای شعر تغییر داده شد ، تخریب حرم ائمه بقیع در زمان آل سعود بوده و ربطی به عایشه ندارد

یک مشت حرمله به دل ما شرر زدند            شیطان به اذن عایشه پا در رکاب شد

قلب خدا هم از غـم عظمایتان شکست            تخـریب قـبرهای ائمه شجاعت است؟

تخریب حرم مطهر ائمّۀ بقیع علیهم السلام

شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

در حریمی که حرم داشت، ولی حالا نیست           آنقدَر خاک نشسته‌ست، که دیگر جا نیست

ابـرها گـریه کنِ این هـمه بـغـضند، ولی           خاک، گِل می‌شود آنجا که هوا بارانی‌ست


عـرقِ شرم، نشـسته به جـبـین خـورشید           سایبانی که کمی کم کند از گـرما نیست

دلِ بـیـچـارۀ ما خـواست دخـیـلـی بـاشـد           بر ضریحی که پُر از پنجره بود، اما نیست

چه کسی گفته که «بی‌سنگِ مزاری» عیب است؟!           یا که بی گنبدِ زرکوب، حرم زیبا نیست؟!

این مکان باغِ بهشت است، اگرچه خاکی‌ست           و به زیـبـاییِ آن در هـمـۀ دنـیـا نـیـسـت

بین گردابِ غم از دور، حـرم می‌بـیـنـیم           ساحلی جز حرم‌آباد، در این دریا نیست

اهـل شـعـریم و شعـاریـم، خـیـالاتـی نه!           پس حرمسازیِ ما در صفِ رویاها نیست

«عربستان»، «حَرَمستان» شود ان‌شالله           آنکه دیروز، جفا کرد به ما، فردا نیست

می‌رسد لحـظۀ موعـود و همه می‌بیـنـند           پرچـمی جز عَـلـمِ سبـزِ حسن بالا نیست

مردِ میـدان‌تر از آنـیم، که پا پس بکـشیم           پس بدانید، که «سردارِ جمل» تنها نیست

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل ایراد محتوایی حذف شد، فراموش نکنیم که صلح امام حسن عین قیام بود و اگر سیدالشهدا هم در آن زمان امام بودند همچون امام مجتبی صلح میکردند تا توطئه های دشمنان خنثی شود؛ همچنانکه اگر امام حسن در کربلا بود قیام میکرد.

حرف «صلحِ حسنی» را ببرید آنجا که          بر لبِ مردمِ آن صحبتِ «عاشورا» نیست

تخریب حرم مطهر ائمّۀ بقیع علیهم السلام

شاعر : مهدی رحیمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن قالب شعر : غزل

تا که ذهنم از مدینه مشهدی دیگر بسازد           بهتر است این شهر را از هرکجا بهتر بسازد

مثـل فـتح مکه در تغـیـیر این بارِ مدیـنه           طرح را احمد بیارد، شهر را حیدر بسازد


از حسن دارالکَرَم، محراب را با نام سجاد           بین صحن باقر و صادق دوتا منبر بسازد

احتمالا بین صحن فاطمه با گریه، حیدر           جای سقّاخانه حوضی بهتر از کوثر بسازد

احتمالا از پر جبـریل باشد سنگـفـرشش           کفشداری حرم را هم فـقـط قـنـبر بسازد

حضرت عباس هم مثل ضریح خویش ای کاش           بارگاهی هم برای حضرت مـادر بسازد

چون حسینیه بنا گردد دراینجا باید این خاک           بعد از این با روضۀ سخت علی اکبر بسازد

چارتا گنبد، رواق وصحن‌ها، با این مضامین           یک نفر باید«مدینه شهر پیغمبر»بسازد

روضه شد این شعر وقتی در ورودی نخستش           از همان کوچه علی با نام زهرا در بسازد

کاشکی این مرتبه در سمت کوچه بازگردد           کاش حیدر میخ را با ضربه‌ای بی‌سر بسازد

: امتیاز

تخریب حرم مطهر ائمّۀ بقیع علیهم السلام

شاعر : موسی علیمرادی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

هر چند انتهای فلک خاک این در است            خاک بـقـیع بر سر ما تـاج دیگر است
بال فـرشته منت از این خاک می‌کـشد            جنّت کجا به گرد و غبارش برابر است


بوی بهشت واقـعـه هرچـند دلـرباست            این قطعه از بهشت خـدا دلرباتر است

بـرمـا مـجـال خــادمــی او نـمـی‌رسـد            وقتی که جبرئیل دراین خانه نوکر است
تشبیه مهر و ماه بر این آستان خطاست            خورشید و ماه پرتو فانوس این در است
گـیسو ز غم کشیده به چهره مگر بقیع            کز این حجاب خاطر هر شب مکدّر است
نـام بـقـیـع مـی‌شـنـوم بـغـض مـی‌کـنم            خاکی که نام بُردن از او غربت آور است
تخریب شد بقیع پس از آن غروب شد            گویا فلک به خون جگرها شناور است
بـی‌سـایـبـان مــزار امـامــان بـی‌حـرم            این روضه از کران به کران آه گستر است
هر یک که خـفته‌اند در این آستان غم            بر سینه‌هایشان همه داغی مکرر است
آن داغ مشترک حرم و آتش است و دود            این آه پا گرفته ز یک روح و پیکر است
هر یک به چشم دیده چگونه عزیز او            درشعله‌ها شبیه سپندی به مجمر است
دیـده است بین خـانه امـامی میان دود            وحشت به جان همسر و اطفال مضطر است
دیـده به خـیمه گاه امامی به چشم خود            در بین دود، شعله به دامان خواهر است
دیـده میان آتش و خـون سـیل لشگری            دنبال گوشواره و خلخـال معجر است
در کربلا وجب به وجب روضه ریخته            آری عـزای کرب‌و‌بلا داغ اکـبر است
اما تمام چـشمه این روضه‌های سخت            در شعله و شکستن آیـات کـوثر است
خـاکی اگر که مـانـده مَـلک خانۀ بقـیع            سِرَّش همه ز چـادر خاکی مادر است

: امتیاز

تخریب قبور ائمّۀ بقیع علیهم السلام

شاعر : مهدی رحیمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

یک روز ترس داشت جهان از نسیم‌شان            از نــوع پـادشـاهـی روی گـلـیـم‌شـان

از مـدت سـکـوت یـل خـیـبــری شـان            از بخـشـش بـدون حـساب کـریـم‌شـان


از یک سرِ بدون تن و لشکری بزرگ            از قـامت به وقت عـبادت دو نـیـم‌شان

از علمشان از آن همه شاگرد فقهشان            مـوسای بین حـبـس ولیکـن کـلـیم‌شان

از اقتدار حضرت سلطانشان به طوس            از هـفت ساله مرد عـلیم و‌ حکـیم‌شان

از جـامـعـه به خاطـر نـوع زیـارتـش            از اهـدنا الصراطِ فـقـط مـستـقـیـم‌شان

از سُرّ من رَأی که هنوزاست بین حصر            از مـاه بـین لـشکـر دشمن مـقـیـم‌شان

از آن کسی که نیست به زعم جهانیان            از قـسمتی که مانـده برای قـسـیـم‌شان

امروز نیز ترس جهان از زیارت است            از نـسخـۀ جـدیـدِ به طـرز قـدیـم‌شـان

گیرم که در بقیع حرم شد خراب، نیست            در نقشه‌ها کجای جهان در حـریم‌شان

: امتیاز

تخریب قبور ائمّۀ بقیع علیهم السلام

شاعر : رضا رسول زاده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فعولن فعولن فعولن فعولن قالب شعر : غزل

دلـم با صـفـا از صفـای بـقـیع است            غـریـبـه تـریـن آشـنـای بـقـیـع است

دلـم چند سالی است کـاسه به دستی            کـنـار کـریـمـان، گـدای بـقـیع است


بـه آن انـزوای غـریـبـانـه سـوگـنـد            شـکـسـته دل من بـنـای بـقـیع است

فـقـط بغـض دارم، فـقط در سکـوتم            دلـم پـشـت دیـوارهـای بـقـیـع است

پــدر مـــادر مـن فـــدای مــدیــنـــه            هـمه هـسـتی من فـدای بـقـیـع است

ردِ بــال هـای هـــزاران فــرشــتــه            به جا مانده در جای جای بقیع است

ندارد نـیـازی به خـورشیـد هـرگـز            که روشن ز خاکش فضای بقیع است

کبوتر نه، زائر نه، خادم نه، اصلا            پُر از هیچ کس آن سرای بقیع است!

دگـر احـتـیـاجـی بـه روضـه نـدارد            کـسی که سـر قـبرهای بـقـیـع است

سوالی که تاریخ دارد جز این نیست:            که آن قبر مخـفی کجای بقیع است؟

سـر قـبـر اُمُّ البـنـیـن رفـته هر کس            به ما گـفـته بیت الـبکـاء بقـیع است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل ایراد محتوایی و نادرست بودن حذف شد؛ قبر حضر حمزه در بقیع نیست بلکه در کنار کوه احد است

عـموی پیـمبر، که شد مـثله، حمزه            مـزارش همان کـربلای بقـیع است

تخریب قبور ائمّۀ بقیع علیهم السلام

شاعر : فاطمه نانی زاد نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

هر چقدر این ‌خاک، باران‌خورده وتر می‌شود           بیشتر از پیش تر جانـش معـطر می‌شود

این حریم آسمانی گنبدش فیروزه‌ای ست           روز و شب مفروش با بال کبوتر می‌شود


هر رواقـش آینه در آینه نـور است، نور           صحن در صحنش صلات ظهر،محشر می‌شود

دل تمنا می‌کند «باب الکرم» را، عاقبت           با امـام‌ مجـتـبی ایـنجـا مـیـسّر مـی‌شـود

قال باقر، قال صادق می‌نـشیـند بر زبان           دور تا دور حرم یک روز، منبر می‌شود

کربـلا هـم می‌رسد اینجا لـبی را تر کند           طرح سقاخـانه‌ها روزی مـقـدّر می‌شود

روضه خوان اینجا نشسته روضه خوانی می‌کند           در دلم تـازه غـم و انـدوه مـادر می‌شود

: امتیاز

تخریب قبور ائمّۀ بقیع علیهم السلام

شاعر : میلاد حسنی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

مرغ دل پَر می‌کشد گاهی مسافر می‌شود           در حریمی که کبوتر نیز شاعر می‌شود

از وفور نورها حیرت مکن غیر از بقیع           چـار آیـیـنه کجـا با هم مجـاور می‌شـود


روزگاری خواهد آمد همچو یاقوت کبود           بین مردم تـربت این بقـعـه نادر می‌شود

غربت این روزهایش را نبین، مثل نجف           در جـوارش حوزۀ عـلـمیه دائر می‌شود

گوش شیطان کر به زودی در مزار فاطمه           مـدح مـولایم عـلـی ذکـر منـابر می‌شود

تـازه از بـاب قـبــولـی زیـارت زائـرت           تا که سیلی می‌خورد آسوده خاطر می‌شود

یک سلام از دور، سهم ما کبوتر زاده‌ها           چشم دشمن کور، دل اینگونه زائر می‌شود

: امتیاز

تخریب قبور ائمّۀ بقیع علیهم السلام

شاعر : ولی الله کلامی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

مرغ جان ناله کند بابتِ تخریب بقیع            زده آتش به دلم صحبتِ تخریب بقیع

وحدت آن روز نشد یار، مسلمانان را            تا اجانب نکـند جـرأت تخریب بقیع


فـتـنه و توطـئۀ آل وهاب، آل سعود            شیعه را شد سبب رقّت تخریب بقیع

بنویسید به لوح جگـر و صفحۀ دل            هشت شوال بُوَد ساعت تخریب بقیع

گر جـوانان مدینه حرِکت می‌کردند            چه کسی داشت مگر قدرت تخریب بقیع

ننگ بر سستی عهد عرب سازشکار            که بود غفـلتـشان علت تخریب بقیع

سرت ای مهدی موعود سلامت بادا            دهد آزار تو را محنت تخریب بقیع

حامیان متوکـل به حـرم شعله زدند            شد پس از کرب وبلا نوبت تخریب بقیع

گنبدی بوده و گلدسته و صحن و حرمی            به امامان سند حسرت تخریب بقیع

دشمنان از حـرم آل عـلی می‌ترسند            رو بخوان قصّه و کیفیت تخریب بقیع

بشکند دست کسانی که تعدّی کردند            نسلشان قطع شود زآفت تخریب بقیع

این ستم ریشه به تاریخ تـشیّع دارد            سیزده قرن بُوَد قِـدمت تخریب بقیع

: امتیاز

تخریب قبور ائمّۀ بقیع علیهم السلام

شاعر : محمد قاسمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

خاکی که چون عرش خدا شأنش رفیع است            بی‌بقعه درگاهی ست که نامش بقیع است

بیش از نـیاز خـلـق اینجا جـامِ باده ست            ازبس که این میخانه در باطن وسیع است


اینجا قـیـامت را به خـلـوت می‌توان دید            زیرا که پنهان در دلش چندین شفیع است

با چـار امـامـی که کـریـم بن الکریــمند            حتّیٰ کرم در این حـرم عـبد مُطیع است

مهمان همیشه کاسه‌اش سرشار فیض است            آنجا که صاحب خانه را طبعی مَنیع است

هـمـسـایـۀ مـکّـه ست وقـتـی که مـدیـنـه            پس هرکه پابوسش می‌آید مُستطیع است

زائـر! نـمی‌فـهــمـد زیـارت کرده یا نه!            آنقـدْر که سِــیر زمان اینجا سَـریع است

آیــنـده‌اش را که تـصــوّر مـی‌کـنـم بـاز            در ذهنم از این صحن تصویری بَدیع است

بعد از ظهورِ حضرت مَعشوق، بی‌شک            اینجا تمام فـصلهایـش چون رَبـیـع است

با خاک یکسان کرده هرکس این حرم را            روز قیام منـتـقـم، وضعـش فَجــیع است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن مطالب هر دو مصرع حذف شد؛ زیرا نه زیر رو کردن خاک بقیع و نه نبش قبر حضرت علی اصغر صحیح نیست و تحریفی است؛ در بقیع هم فقط تخریب صورت گرفته است

این خاکها شد زیر و رو،مرثیه خوان گفت:
امشب گُریزم، روضۀ طفل رَضیع است

تخریب قبور ائمّۀ بقیع علیهم السلام

شاعر : حسین ایمانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

خـانه خراب کـرده مـرا قبرِ خاکی‌اَت            این روضه کُشته فاطمه را قبرِخاکی‌اَت

شـاهِ کَـرَم؛ امـیـرِحَـرَم، صـاحبِ عَـلَم            شد آتـشی به سـیـنـۀ ما قـبرِ خـاکی‌اَت


افـتـاده سـایـۀ عَـلَـمَـت بـر سـَرَم ولـی            بی‌سایه‌بان وُ صحن وُ سرا قبرِ خاکی‌اَت

قابی به پیشِ زائرتان در زیارت است            دیـوار وُ شـبهِ پـنجـره‌ها قـبرِخاکی‌اَت

صحنِ چهار نورِخدا سوت وُ کور وُ تار            سرفصل وُ متنِ روضۀ ما قبرِ خاکی‌اَت

بـایـد بـمـیـرم از غـمِ اربـابِ بـی‌کـفـن            دِق می‌دهد مرا به خـدا قـبرِ خاکی‌اَت

بارانِ چـشم‌هایِ تَـرَم نـدبه‌خـوان شده            شد ندبه خوان به امرِخدا قبرِ خاکی‌اَت

: امتیاز

تخریب قبور ائمّۀ بقیع علیهم السلام

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

شبیه این زمین درآسمانها آسمانی نیست           ندارد وسعتی اما به وسع او جهانی نیست
بجای گنبد و گـلدسته کـفـترها نما دارند           نشانی ساختند آخر که مانندش نشانی نیست


کریمان هرچه که دارند را وقف گدا کردند           نگو اینجا چرا صحن و سرای آنچنانی نیست
به اجبار عده‌ای باب الکرم را روی ما بستند           به در مانده نگاه میزبان و میهمانی نیست
مدینه شهـر پیغـمـبر بگو تو لااقـل با ما           چرا روی سرخورشیدها پس سایبانی نیست؟
نه سینه زن نه یک دسته نه حتی یک حسینیه           همه آمادۀ اشکند اما روضه‌خوانی نیست
به یاد چادرخاکی بقیع امروز خاکی شد           وحالا زائرش جز مادری قامت کمانی نیست
همان مادر که آمد کوچه و با قدّ خم برگشت           بلایی برسرش آمد که آثارش نهانی نیست

: امتیاز

تخریب قبور ائمّۀ بقیع علیهم السلام

شاعر : مجتبی خرسندی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

نه ضریحی، نه رواقی و نه سقّاخانه‌ای           چـشم‌ها اینجـا نمی‌بـیـنند جـز ویـرانه‌ای

زائری اینجا نخواهد دید صحن و گنبدی           کـفـتری پیدا نخـواهـد کرد آب و دانه‌ای


سنگ اگر باشد در اینجا آب خواهد شد دلش           کوه خواهد بود اگر اینجا نلرزد شانه‌ای

چشم‌هایش ساغر خون دلش شد هر کسی           بی‌صداکرده ست نـذر خاک ها پیمانه‌ای

روضه خواندن؛ گریه کردن؛ فاتحه ممنوع شد           پاسخش چوب است وقتی که بجنبد چانه‌ای

روز و شب گرم طواف قبله‌های خاکی‌اند           با دو چـشم کاسۀ خـون دستۀ پـروانه‌ای

کافـران مأمور اجـرای امـور دین شدند           قـبـله بـاز افـتاده در دست بت بیگـانه‌ای

عاقبت یک روز خواهد ساخت روی این قبور           گـنبدی از شعـرهایش شاعـر فـرزانه‌ای

: امتیاز

غربت ائمۀ بقیع علیهم السلام ( امام مجتبی)

شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

هوای گنبد خـضرا هوای صحن بقـیع            صفای شهر پیمبر صفای صحـن بقیع

شـده مسبـب ایـنکـه دوبـاره بـنـشـیـنـم            غزل غزل بسرایم برای صحـن بقـیع


فــدای تـربـت پـاک مــدیــنـة الـزهـرا            فدای آن همه غربت فدای صحن بقیع

تمام گـوشه کـنارش روایت درد است            به اشک غصه بنا شد بنای صحن بقیع

خوشا بحال کسی که فقـیر آل الله ست            خوشا به حال و هوای گدای صحن بقیع

حسن حسین مدیـنه حسن غـریب خـدا            حسن امام و حسن آشنای صحن بقـیع

خـدا کـنـد به نگـاهـی دلـم حـرم گردد

مدیـنـه عـاقـبـت الامر روزی ام گردد

خـدا کـنـد بـگـذارد مـنـم گــدا بـشــوم            به یک نـگـاه کـریـمـانـه آشـنـا بـشـوم

خـدا کـنـد بـگـذارد تـمـام هـسـتی خود            به راه او بـدهـم تـا کـه مـبـتـلا بـشـوم

خـدا کـند بپـذیـرد مرا به نـوکـری اش            خـدا کـنـد بپـذیرد که "جان فدا" بشوم

چه می شود به نگـاه محـبّـتـش روزی            ز دام این هـمـه درد و بـلا جـدا بشوم

چه میشود که بسازم خودم حریمش را            و یـاکـریـم هـمـان گـنـبـد طـلا بـشـوم

خدا نیاورد آن روز نحس و تـلخی که            بخواهم از در این خانه من جدا بشوم

صدای بـارش بـاران روضـه مـی آیـد

صدای مـرثـیـه خوانان روضه می آید

چه سالیان درازی که خون دلها خورد            مدام غصۀ فـردایِ این و آن را خورد

پس از محبت چندین و چند سالۀ خود            چه بد ز مردم دوران شهر خود پا خورد

چه بد به دست گنهکارهای فـتنۀ شوم            بساط نهضت صلح و سکوت او وا خورد

دلش شکست و نگاهش ستاره باران شد            به درب خـانۀ امن علی لگـد تا خورد

تمام غصۀ او ضرب دست ولگردی ست            که بین کوچه رسید و به روی زهرا خورد

همیـشـه و هـمه جا بی بهانه می گرید

به یاد سیلی و پهلو و تازیانه می گرید

: امتیاز

غربت ائمۀ بقیع علیهم السلام

شاعر : ناشناس نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

روزی رسد که صحنِ حسن‌ را بنا کنیم            در زیرِ قُـبِّـه اش همه با هم دعـا کنیم

یک گـنـبـدِ بـزرگ برای چـهـار قـبـر            بـرپـا چـو گـنـبـدِ حـرمِ سـامـرا کـنـیم


شـکـلِ مـنـاره های حـرم را مـوافـقـی            مـثـلِ منـاره هایِ قـشنـگِ رضا کـنیم؟

بالای قـبـرِ حـضرتِ اُمّ‌الـبـنـیـن فـقـط            شایـستـه است «خانـۀ سقّـا» به پـا کنیم

یک پنجـره برای حـرم جـور می کنیم            اَمْراضِ لاعـلاج در آن جـا دوا کـنـیم

چون مُنْتهای جود و سخا و کرامت است            انـبـوهِ زائـرانْ هـمه حاجـت‌روا کـنیم

چون مسجدالـنّبی به موازاتِ بابِ بَدْر            بابُ‌الجَـمَـل بـرای حـرم رو‌ به‌ را کنیم

ذکـرِ کـتـیـبـه هـای حـرمْ یـا‌ محـمّـد و            زهـرا، حسین، حـیدر و یا مجـتبی کنیم

از بابِ قـاسـمـش به حـرم می رویم تا            إذنِ دُخـول خـوانده و او را صدا کنیم

هر سال و ماه و هفـته زِ تقـویم‌هایمان            روزِ زیــارتـیِ حـسـن را جـدا کـنـیـم

هر کس بخوانَـد آیۀ «اِکْمالِ عشق» را            با یک بـرات راهیِ کـرب و بـلا کنیم

: امتیاز

تخریب حرم ائمۀ بقیع علیهم السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : مثنوی

بر دشمـنـان عـتـرت و قـرآن هـمـاره            در هر نفس نـفـرین و لعـن بی شماره

اینان که بـدتـر از نـصـارا و یهـودنـد            فرزند شیطان، خصم دین، آل سعودند


بر مکـتب اسلام و ایـمان حمله کردند            با آیـۀ قـرآن به قـرآن حـمـلـه کـردنـد

اینان نه یک مذهب که یک حزب پلیدند            نسل ابـوسـفـیـان و مـروان و یـزیـدند

دل هایشان از تیره گی پُر، خالی از نور            چشمانشان در این جهان و آن جهان کور

بر آل یـاسین ظلم، از حـد بیش کردند            تفسیر قـرآن را به رأی خویش کردند

خصم خـدا، خـصم نـبی، خصم کـتابند            از کفرشان سنّی و شیعـه در عـذابـنـد

گـویـنـد مـشرک زائـر خـتـم رسُـل را            خوانند مـرده از جهـالت عـقـل کل را

در چاه جهل و تیره گی ماندند، ماندند            گویی به عمر خویشتن قرآن نخواندند

یعقوب کز بوی پسر قـلبش صفا یافت            چشم وی از پیـراهن یوسف شفا یافت

آن تکّۀ چوبی که مـوسی را عصا شد            هم بحر را بشکـافت و هـم اژدهـا شد

روزی که عیسی مرده گان را زنده می کرد            بر جهل این اشتر چران ها خنده می کرد

رو تیره، دیده کور، دل، آلوده و چرک            از پای تا سر کفر و از پا تا به سر شرک

بـوزیـنـه هایی بر فـراز مـنـبـر وحـی            یـار شـیـاطـیـن دشـمـن پیغـمـبر وحی

بر تربت پـاک امـامـان حـمـلـه کردند            خواندند قرآن و به قـرآن حمله کردند

در بـغـض اولاد عـلـی بـیـداد کـردنـد            اجـداد خود را در شـقـاوت یـاد کردند

با دست آن پرورده های دست شیطان            شد تربت پاک حسن با خـاک یکـسان

کُـشتـنـد با دعـویّ دین یـاران دیـن را            کردند ویـران قـبـر زین العـابـدیـن را

پـنـجـم امـام مـا کـه جـان مـا نـثـارش            گردید با سطح زمین یکسان مـزارش

آمـد جــسـارت بـر کـتـاب نــاطـق مـا            ویـرانـه شـد قــبـر امــام صــادق مــا

دادنـد پــاداشِ امـیــر الـمــؤمـنــیـن را            کـردنـد ویـران مــرقـد امّ الـبـنـیــن را

قـبـر شـهـیـدان اُحـد ویــرانـه گـردیــد            شهر مدینه سر به سر غم خانه گردید

ویـران شد از بیـداد آن قـوم سـتـم گر            قـبـر اُمّ و ابـن و اَب و عــمّ پـیـمـبــر

ای کـافران، اجـر رسـول الله این بود؟            یـا احـتـرام آن زیــارتـگـاه ایـن بـود؟

لـعـن ابـد را تا ابـد بـر خود خـریـدیـد            الحق که یکـسر آل مـروان و یـزیـدید

صد شکر کان جا قبر زهرا بی نشان بود            از دیـدۀ نـاپـاک نـاپـاکـان نـهـان بــود

ورنـه از ایـن بـیـداد گـرهای حـرامـی            می شـد به نـامـوس خـدا بی احـترامی

اجــداد ایـن نــامــردهــا بــا تـازیـانـه            کُـشـتـنـد نـامـوس ولایت را به خـانـه

آتـش زدنـد از راه کـیـن بیت الـولا را            بیت الـولا نـه خـیـمـه هـای کـربـلا را

اجـداد ایـنـان در سـقـیـفـه عهـد بستـند            پیـشـانی فـرزند زهـرا را شـکـسـتـنـد

اجـداد این ناپاک ها خـنجـر کـشـیـدنـد            سـر از تن فـرزنـد پیـغـمـبـر بُـریـدنـد

اینان همه مغضوب زهـرای بتـول اند            مـلـعـون قـرآن و خـداوند و رسول اند

دائم به قـرآن حـمـلـه ور با نـام قـرآن            چـون غُـدّه رویـیـدنـد بـر انـدام قـرآن

یـا رب به پـیـشـانیّ مـجـروح پـیـمبـر            یا رب به قـرآن و به زهـرا و حـیـدر

یـا رب بـه خـون اوّلـیـن یــار ولایـت            تـنــهــا تـریـن قـــربــانـی دار ولایـت

یارب به رازی که عـلـی با چاه گـفته            یارب به غـم هایی که او در دل نهفته

یارب به باغ حـیـدر و یـاس کـبـودش            یارب به آن بیتی که بالا رفت دودش

تـا آتـش قـلـب مــحــبّــان را نـشــانــد            تـا انـتـقــام آل عـصـمـت را سـتــانــد

رخت فـرج بر قـامت مهـدی بپـوشان            بر تشنه گان، جام وصالش را بنوشان

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به جهت انتقال بهتر و راحت تر معنای شعر تغییر داده شد « اسلاف به معنی = گذشتگان، پیشینیان، جمع سلف»

در بـغـض اولاد عـلـی بـیـداد کـردنـد            اسلاف خود را در شـقـاوت یـاد کردند

اسـلاف ایـن نــامــردهـا بــا تـازیـانـه            کُـشـتـنـد نـامـوس ولایت را به خـانـه

بیت زیر به دلیل ایراد وزنی تغییر داده و اصلاح شد

اسلاف این ناپـاک خـنـجـر کـشـیـدنـد            سـر از تن فـرزنـد پیـغـمـبـر بـریـدنـد

ورنـه از ایـن بـیــداد گـران حــرامـی            می شـد به نـامـوس خـدا بی احـترامی

 

غربت ائمۀ بقیع علیهم السلام

شاعر : سید هاشم وفایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

آتـش بـزن ای غـم تـمـام پـیـکـرم را            لبریز کن از خونِ دل و چشم ترم را

ای آه و نـالـه راه بـغـضـم را بگیرید            تا پـنـجـۀ بـغـضـی نگـیرد حنجرم را


خانه خـرابـم کرد سیـل اشـک، وقتی            کـردم نـظـاره تـربـت پـیـغـمـبـرم را

بگـذار تـا از غـربـت زهـرا بـکـوبـم            بـر پـنـجـره هـای بـقـیـع او ســرم را

ای کاش چون پروانه ای در ماتـم او            آتش بـسـوزانـد هـمـه بـال و پـرم را

اینجا چرا گـلچـین به گـل زد تازیانه            این غـم شراره زد دل غـم پرورم را

هرگز نمی بخـشم تو را شهـر مـدیـنه            من در کـجـا جـویـم مـزار مـادرم را

آتـش مـزن بر دفـتـر شـعـر "وفـائی"            ای اشک غم رنگین نمودی دفترم را

: امتیاز

توسل به ائمۀ بقیع علیهم السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

غبار صحن تو بر درد جان دواست بقیع          !خرابه‌های تو، بـاغِ‌ بهشتِ ماست، بقیع!

تو هم چو فاطمه در شهر خویش تنهایی          غریبی و، همه كس با تو آشناست، بقیع!


اگر چه روی به كعـبـه نـماز می‌خوانیم          تو قـبـله دلِ مایی، خـدا گـواست، بقـیع!

به آن چهـار امـامـی كه در بـغـل داری          برای ما حَـرَمت مثل كـربـلاست بقـیع!

به یاد چهار پـسر، در كـنـار چار مزار          هـنـوز نـالـۀ اُمُّ البـنـین به پـاست، بقـیع!

علی نگفت، به جان علـی قـسم، تو بگو          كه قـبـرِ گـمـشـدۀ فـاطمه كجاست بقیع؟

هـنـوز نـالـۀ زهـراست از مـدیـنـه بـلـند          هـنـوز لـرزه بر انـدامِ مجـتبی‌ست بقیع!

قـوی‌تـریـن سـنـدِ غـربـت عـلـی در تـو          عِـذار نیـلیِ نـامـوسِ كـبـریـاست، بـقـیع

: امتیاز

تخریب حرم ائمۀ بقیع علیهم السلام

شاعر : علی ذوالقدر نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

فرق دارد جلوه اش در ظاهر و معنا حرم           گاه شادی، گـاه غـم دارد برای ما حرم

کل معصومین مُعز المؤمنین در عالم اند           قبرشان قبله است حالا بی حرم یا با حرم


یک حرم در زینبیه یک حرم در شهر قم           یک طرف زائر فراوان یک طرف تنها حرم

مرتضی و فاطمه از هر نظر مثل هم اند           هست تنها فرق بین حیدر و زهرا حرم

اوج غربت در کدامین داغ معنا می شود           اینکه شاهی از کفن محروم باشد یا حرم؟

وای من سبط نبی، حتی ندارد سنگ قبر           خـادم فـرزند او دارد در این دنـیا حرم

شادی واهی کـنید امروز را؛ وهـابـیون           چون که میسازیم با قتل شما، فردا حرم

در مدینه کاخ ها با خاک یکسان می شوند           بعد از آن از دور چون دُر میشود پیدا حرم

گاه معنای حرم هرگز ضریح و بقعه نیست           داشت تعبیری دگر در روز عاشورا حرم

یک سوی زینب حرم یک سوی دیگر قتلگاه           پیر شد در رفت و آمد های مقتل تا حرم

ناله میزد مادری با اشک واویلا حسین           ناله میزد خواهری با اشک واویلا حرم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

فکر کن سبط نبی، حتی ندارد سنگ قبر           خـادم فـرزند او دارد در این دنـیا حرم

تخریب حرم ائمۀ بقیع علیهم السلام

شاعر : مهدی نظری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

کاش اینجا داشت تکّـه سایه بـانی لااقل          کاش می دادنـد بر گـریـه زمـانی لااقـل

کاشکی می‌شد بریزی آب بر قبر حسن          کاش اینجا داشت شبها روضه خوانی لااقل


کاشکی می‌شد کنار قبر صادق سینه زد          کاش می‌شد تا سحـر اینجا بمـانی لااقل

کاشکی می‌شد تا بگویی با نگهبان بقیع          زائران را خوب می‌شد که نرانی لااقل

کاش می‌شد آشکارا ریخت هنگام غروب          پشت دیـوار بـقـیـع اشک روانـی لااقـل

کـاش می دادیـم با یک روضۀ اُم البنـین          قـلـب سنـگـی نگهـبـان را تکانی لااقـل

کاش در خـاک بقـیـع اذن زیـارت داشتیم

کاشکی وقت نـماز٬ آنهم جـماعت داشتیم

آخـرش آقـا به این تـقـدیـر پایان می‌دهد          خـاتمه بر غـصۀ قـلب پـریشان می‌دهد

مطمئنم او بیاید کـار عـالم دست ماست          ساخت و ساز حرم را دست ایران می‌دهد

کارفرما مهدی و ما پا رکابش می‌شویم          اولش نقشه برای صحن و ایوان می‌دهد

گنبد و گـلدسته و ایـوان طلایی می‌شود          چون طلای این سه را شاه خراسان می‌دهد

چونکه بعدش زائرِ اینجا فراوان می‌شود          قطعاً اذن ساخت دههـا شبـستان می‌دهد

هرچه سینه زن بیاید در حـرم جا می‌شود

دورتا دور رواق و صحن غوغا می‌شود

صبح وظهر وعصراین صحن وسراهم دیدنیست          روی گنبد پرچم یا مجـتبی هم دیدنیست

چشم دل هم بسته باشد چشم سر باشد بس است          در مـدیـنـه چارتا نور خدا هم دیدنیست

می‌شود یک پنجره فولاد در این صحن ساخت          در مـیـان کاسهٔ آبی شـفـا هم دیـدنیـست

چارتا خـورشید پیش هم تـلألـو می کنند          چارتاخورشید این صحن و سرا هم دیدنیست

در زیارتـنامه خواندن زیر چـتـر آرزو          بین قـاب نـور ایـوان طلا هم دیـدنیست

از روی گلدسته های صحن زیبای بقیع          تابش گـلـدسته های کـربـلا هم دیدنیست

مسجدی باید به نام حضرت سجاد ساخت

گوشه این صحن باید پنجره فـولاد ساخت

حیف اینها آرزوهای قلوب مضطر است          حیف اینها بغض جاری دوتا چشم تر است

ای بقیعی که پُر از گرد و غباری خود بگو          درکدامین گوشه از خاک تو قبر مادر است

در کجایت نیمه شبها مرتضی سینه زده          در کجایت رد پای اشکهای حیدر است

گرچه خاک تو پُر از درد و غریبی وغم است          کربلا در غربت و در غصه چیز دیگر است

گرچه در قلب تو خوابیدند یک عدّه غریب          کـربـلا آرامـگـاه لاله هـای پـرپـر است

گرچه دیدی که حسن را تیرباران می کنند          کربلا هم شاهد حلقوم خشک و خنجر است

من نمیدانم که محسن هست آنجا یا که نه          در عوض کرببلا قبر علی اصغر است

در دل تو بغض سقا نیست قطعاً ای بقیع

یک جوان ارباً ارباً نیست قطعا ای بقـیع

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل ایراد وزنی در مصرع اول اصلاح شد

کاشکی می‌شد بگـویی با نگهـبان بقـیع          زائران را خوب می‌شد که نرانی لااقل